زینب اومد ، بانویی که قبله گاه عالمینه
دختر ارشد فاتح حنینه
صاحب بهشت بین الحرمینه
هستی حسینه
"برای دریافت سبک و سرود به ادامه مطلب رجوع کنید"
زینب اومد ، بانویی که قبله گاه عالمینه
دختر ارشد فاتح حنینه
صاحب بهشت بین الحرمینه
هستی حسینه
"برای دریافت سبک و سرود به ادامه مطلب رجوع کنید"
عاشق طواف کعبه ی آمال می کند
اخلاص را چکیده ی اعمال می کند
عاشق شراب می چکد از دیده ی ترش
با گریه مست می شودو حال می کند
برای مشاهده شعر کامل ادامه مطلب را دنبال کنید
اینجاست مسجدی که شبی جلوهگاه شد ---------- محراب عشق بود ولی قبلهگاه شد
آتش گرفت هر که به سویش نگاه شد --------------- اینجاست مسجدی که شبی قتلگاه شد
اینجا وصال عاشق و معشوق درک شد -------------- معراج نوکران حسینی ز ارک شد
ای سینه سرخها شهدا یادتان بخیر ------------------- ای زائران کربوبلا یادتان بخیر
ای ساکنان عرش خدا یادتان بخیر -------------------- در این بساط روضهی ما یادتان بخیر
ارباب شاهد است در این مسجد خدا ----------------- یک شب نبوده روضه بخوانیم بی شما
معشوق در نماز جماعت ظهور کرد -------------------- محراب را به جلوه چنان کوه طور کرد
این بزم وصل را قدمی غرق نور کرد ------------------ گفتند مادر آمده از اینجا عبور کرد
پیچید بین شعلهی آتش شمیم سیب ------------------ آمد به گوش زمزمهی مادری غریب
این عرشیان چو مادرشان سینهزن شدند ------------- قربانی عزای یتیم حسن شدند
با مادری که خورده زمین همسخن شدند ------------- با پیرهن سیاه محرم کفن شدند
تفسیر عاشقیست که سختست گفتنش ------------ چون مادری که رخت عزا سوخت در تنش
باور نمیکنید عزادار را زدند ----------------------------- در پشت درب خانه گرفتار را زدند
آن تکیه داده گوشه دیوار را زدند ---------------------- بر سینه نقش داغی مسمار را زدند
از بس که با اهالی این خانه بد شدند ------------------ افتاده بود زمین از روش رد شدند
یاد بدن هایی که بی سر بین دشت است
یا در دل اروند رفته بر نگشته است
با رمز یا زهرا دلم مهمان فاو است
این روز ها یادآور والفجر هشت است
الهم الرزقنا ...
اسلام علیک یا حسن بن علی العسگری (ع)
آسمان در طلوع یک خورشید
میکند روزهای خود تمدید
این چه نوریست در افق پیدا
این چه نوریست نور عشق و امید
در سحر جلوه اش که می گوید
نور او فاطمیست بی تردید
در میان سکوت سرد حجاز
گوش دل یک صدای ناز شنید
خبری آمد از سرادق عرش
گل بریزید فاطمه خندید
پدرش دور خانه می گردد
بر لبش ان یکاد یا توحید
چشم در چشم کودکش دائم
می نماید خدای خود تمحید
تا که دستی برد به گیسویش
هر چه دلداده را کند تهدید
دیدگان حدیث روشن شد
تا که نور جمال او را دید
جبرئیل آمد و تبرک کرد
بال خود را به صورتش مالید
مثل گردونه زمین و زمان
با ملائک بدور او چرخید
او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان
قامت عشق کاملا" خم شد
ساغر و جام و باده در هم شد
انبیاء صف کشیده مستانه
در تحیر تمام عالم شد
هر چه می شد ز عاشقی رو کرد
جلوه کاملش در آن دم شد
صحنه درس عشق بازی ها
بین گهواره ای مجسم شد
بین دریای پر طلاتم عشق
چه بگویم که صبر دل کم شد
دل عالم شد آب تا اینکه
لحظه بوسه ای فراهم شد
با شکوه صدای این دو لب
طپش سینه ها منظم شد
از صفای همین محبتها
رشته دین به عشق محکم شد
بهر تبریک این ولادتها
حضرت رب عشق ملزم شد
صله بر دوستان این آقا
دوری از آتش جهنم شد
او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان
من که هستم ؟ ز سائلان حرم
او که باشد خدای جود و کرم
نازم او را که نازدار خداست
ناز او را به جان و دل بخرم
از گدایان سامرا بودن
آبرویم شده چو تاج سرم
قبله گاه کرامت او باشد
من به پیشش شبیه رهگذرم
چه بگویم ز دست معصیتم
بهر پرواز بسته بال و پرم
تا که گردیدم آشنا با او
شد جهانی غریبه در نظرم
حاجتی دارم از خداوندش
در میان دعای هر سحرم
کی شود تا اجازه ای بدهد
دل خود را به صحن او ببرم
یک سحر وقت صحن گردی ها
کند او بی قرار و در بدرم
هر وجب صحن او بشویم با
کوثر چشمهای پر گوهرم
خاک زیر قدو م زوارش
را کنم طوطیای چشم ترم
او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان
چه خبر از صفای عسگریین
دل گرفته برای عسگریین
چه خبر از شکوه گنبد او
از دو گلدسته های عسگریین
چه خبر از ضریح و کاشی ها
مرقد دلربای عسگرییین
مانده از سر من را گویا
تلی از خاک عسگریین
در شب جشن دیده گریه کند
در غم روضه های عسگریین
آن بقیع و خرابیش کم بود
شد اضافه عزای عسگریین
نذر سرداب مانده آثاری
نذر گنبد طلای عسگریین
روضه دارد وجب وجب خاکش
وای از کربلای عسگریین
میبرم من شکایت این قوم
پیش گاه خدای عسگریین
نسل اینان ز نسل کوچه بود
شاهدم ناله های عسگریین
گر بگویم میان کوچه چه شد
در بیاید صدای عسگریین
(( قاسم نعمتی ))
السلام علیک یا مولانا وسیدنا عبدالعظیم الحسنی
سیدالکریم ابن الکریم
سلام برولی نعمت ما
بااین زبان وقلم قاصر فقط برای عرض ادب و ارادت به محضر مولایمان حضرت سیدالکریم چند بیتی هدیه می کنم انشا اله مورد پسند مادرسادات حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرارگیرد
یا من بزیارته ثواب زیارت سید الشهدا یرتجی
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
آسمانی ترین مسافر خاک
قدرو شان تو کی شود ادراک
ای ذراری حضرت زهرا
بنده با ارادت زهرا
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنجبا
بسکه بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمه نور در نماز شبت
ای هدایت گر هدایت ها
راوی صادق روایت ها
بسکه در عشق مستدامی تو
دست بوس چهارامامی تو
تالبت عرضه ای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
اعتقادت زبسکه بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست
بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولینا حقا
تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
توصفابخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
ملک ری از تو آبرو دارد
پای توهست خویش بگذارد
چه بگویم زقدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت
وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
شاهزاده گدای خود دریاب
رهگذر خاک پای خود دریاب
پیرمرد عصا به دست حجاز
یک نظر سوی خاکیان انداز
قبله خاک ماشده حرمت
چشم امید ماست برکرمت
هردمی از زمانه دلگیرم
راه صحن تو پیش می گیرم
ای قرار دل هوائی من
مرهم زخم کربلایی من
ای به دلداگان تو نور عین
ای نگار همیشه شکل حسین
کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد
ای فرستاده رسول الله
السلام علیک یا سیدالکریم
ری قبله گشته با حرم سیدالکریم
عزت گرفته با قدم سیدالکریم
عقده گشای قبر خراب حسن شده
صحن و سرای محترم سیدالکریم
عیسای شهر ما نفسش مجتبایی است
اعجازها نموده دم سیدالکریم
از کودکی شفای مرا مادرم گرفت
وقت نماز با قسم سیدالکریم
اوضاع زندگانی ما رو به راه شد
هر روز و شب به لطف کم سیدالکریم
در روز حشر هم همگی قد علم کنیم
در زیر بیرق و علم سیدالکریم
هر کس که پیر گریه شده از غم حسین
سیراب گشته با کرم سیدالکریم
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
عبدالعظیم آمد و عبد خدا شدیم
با عشق اهل بیت دگر آشنا شدیم
دنیا و آخرت همه ی فخر ماست این
همسایه ی عزیز دل مجتبی شدیم
شکر خدا که صاحب ما با کرامت است
شر خدا که بر سر کویش گدا شدیم
یک بار اتفاقی از این صحن رد شدیم
یک عمر چون نسیم سحر با صفا شدیم
چون ریشه های پرچم سبزش بدست باد
در هر طواف زائر کرببلا شدیم
دانی زچیست این همه شان و مقام او
دانی ز چیست ریزه خور این سرا شدیم
فرمود امام شیعه (( انت ولینا ))
عبدالعظیم ما همه از تو رضا شدیم
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
اینجا چونان ملائکه در رفت و آمدیم
مهمان خانواده ی آل محمدیم
پای ضریح حضرت طاها مدینه ایم
پای ضریح حضرت حمزه به مشهدیم
معصوم گفته بر در دیوار این حرم
ما عطر سیب از حرم کربلا زدیم
عشاق این دیار همه گریه کن شدند
ما هم به این امید در این خاک آمدیم
مدیون مهربانی زهرا شدیم ما
ممنون این همه کرم و لطف بی حدیم
جامانده ایم از سفر کربلا ولی
در این دیار بر همه عالم سرآمدیم
شبهای جمعه گریه کنان کنج این حرم
انگار صحن کرببلا رو به گنبدیم
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
ای شاه سر بریده عزیز خدا حسین
این سرزمین گرفته شمیم ترا حسین
با هر سلام در حرم سیدالکریم
پر می کشیم تا حرم کربلا حسین
این خاک بوی خون گلو را گرفته است
این سرزمین برای تو شد خون بها حسین
مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند
در زیر دست و پا ، زده ای دست و پا حسین
مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود
با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین
مقتل نوشته حد حرم را چهل زراع
رفته تن بدون سرت تا کجا حسین
مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند
حتما" شبیه مادرتان بی هوا حسین
مقتل نوشته راس ترا بد بریده اند
چون از جلو بریده نشد از قفا حسین
مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند
یک عده گرگهای بی حیا حسین
مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد
با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین
مقتل نوشته زیر گلو نحر گشته بود
پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین
هر ضربه را برای رضای خدا زدند
شمشیر ، نیزه ، سنگ و حتی عصا حسین
----------
باسلام خدمت دوستان لطفا این شعر را جایی استفاده کنید که حق آن ادا شود و شاعر را از دعای خیر محروم نفرمایید.یاحق
السلام علیک یا ابالحجه یاحسن بن علی
سامرا سُرمن رأی بودی
چند وقتی است سرد و دلگیری
داری ای خاک پر ز غم کم کم
بوی شهر مدینه می گیری
هر کجا رفته ام دم مغرب
حرم اهل بیت غوغا بود
نه،ولی سامرا غروب که شد
خالی از زائر و چه تنها بود
چلچراغی نبود دور ضریح
فرشهایش تمام خاکی بود
غربت این چهار قبر غریب
از بقیع و مدینه حاکی بود
همه دلخوشی ما این بود
لااقل یک حسن حرم دارد
حال قبری خراب و ویرانه
پیش این دیده ترم دارد
عمه و مادر امام زمان
قبرشان گر چه نیمه ویران بود
به خدا پانخورده چادرشان
نشده رویشان به ضربه کبود
هر کسی رفت حج بیت الله
بست احرام از برای طواف
یاد آقای سامرا باشد
بین هر ناله و دعای طواف
مثل پروانه در طواف شمع
پسری دور بستر بابا
پاک می کرد قطره های اشک
کم کم از دیده تر بابا
تا که گفت آب ظرف آب آورد
لب عطشان او تکان می خورد
کی به پیش نگاه این فرزند
بر دهان چوب خیزران می خورد
عمه ای بود و مادری هم بود
نه میان نگاه های حرام
وای از ماجرای بزم شراب
وای از ازدحام شهر شام
آستینها حجاب سر می شد
بین آن گیر و دار در بازار
چه کسی دیده است دعوای
زن و یک نیزه دار در بازار
انقدر نیزه را تکان ندهید
چونکه جا باز کرده در حنجر
زیر پایت نگاه کن نامرد
سرش افتاده باز بین گذر