← یا امام حسن→

اینجا صاحب خانه امام حسن مجتبی (علیه السلام) است
......................................
روز محشربنویسیدبه پیشانی ما لک لبیک حسن ؛
ذکرسربند مسلمانی ایرانی ما لک لبیک حسن
......................................
ممنونم از عطای کریمانه حسن
این رو سیاه را سگ کویش حساب کرد

مهمان به سر خوان نعیمم
همسایه سیدالکریمم
ghasem.ni@gmail.com
قاسم نعمتی

۴ مطلب با موضوع «امام جواد(ع)» ثبت شده است

دو غزل(غزل مصیبت امام جواد ع و غزل مصیبت امام زمان عج) تقدیم به ساحت مقدس حضرت حجت عجل الله

کسی خبر نشد از غربت نهانی من

نیامده به سرم بهر همزبانی من

فقط غریب مدینه غم مرا فهمد
که همسرم شده در خانه خصم جانی من

کجایی ای پدرم؟ حال و روز من بینی
کمی تو گریه کنی بهر ناتوانی من

برای مادرم انقدر گریه کردم تا
غم جوانی اش امد سر جوانی من

بیا و خوب ببین کوچه ی بنی هاشم
به جلوه آمده در وقت قد کمانی من

بیا و در رخ من روی مادرت را بین
کبود گشته چو او روی ارغوانی من

میان هلهله ها گمشده نوای دلم
ز بسکه کف زنند وقت روضه خوانی من

چگونه جسم مرا تا به روی بام کشید
عیان بود ز مچ پای ریسمانی من

هزار بال کبوتر نیابتا ز حسین
رسید تا که کند کار سایه بانی من

سلام بر بدن بی عزیز خدا
سلام بر تن عریان سیدالشهدا

...........

ما سائلیم و نوکریت آبروی ما
یاایهاالعزیز نظر کن به سوی ما

تا کی برای نافله های سحرگهی
با خون دل شود دل شبها وضوی ما

گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت
بر تار موی تو گرهی خورده موی ما

ساقی اشک بر دل ما هم سری بزن
بوی می طهور تو دارد سبوی ما

همچون نسیم دربدرم می کنی چرا؟
پس کی رسد به خیمه ی تو جستجوی ما

آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل
بد بگذارانی و شوی همگفتگوی ما

ای شهریار عشق به نام مقدست
باشد وصال تو همه ی آرزوی ما

روضه گرفته ایم قدم رنجه ایی کنی
شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما

از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد
بعضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما

ای نازنین فاطمه برگزد از سفر
خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۵۶
← نعمتی →

بین تمام صحن وسراها طلوع صبح

جایی به باصفایی باب المراد نیست

 

السلام علیک یابن سلطان یاجوادالائمه

وقتی بساط عشق بازی چیده می شد

سجاده سبزی کنارش دیده می شد

یک پیرِ عاشق بادعای مستجابش

در امتحان عاشقی سنجیده می شد

صبرش اگر چه شهره ی هفت آسمان بود

گه گاهی از زخم زبان رنجیده میشد

گویا دوباره کوثری در بین راه است

کم کم سحر شام دل غمدیده می شد

از نور زهراییِ این  فرزندخورشید

طومار غربت در جهان برچیده میشد

دانید این اسطوره دلدادگی کیست؟

در آسمانها این چنین نامیده میشد

 

او کیست؟آقازاده شمس الشموس است

آرامش جان و دل سلطان طوس است

 

او مثل نوری جلوه کرد و بهترین شد

همچون رسول الله پیغمبر ترین شد

از آسمانها آمد و جاری تر از اشک

مانند زهرا مادرش کوثرترین شد

سر تا به پایش بود توحید مجسم

بر باده رب الکرم ساغر ترین شد

او چندسالی گرچه مهمان بود مارا

اما تجلی کرد و نام آور ترین شد

  بر تار گیسویش گره خورده دل ما

این شاه زاده ،تک پسر، دلبرترین شد

شد زندهیاد یوسف لیلا دوباره

ابن الرضا بود و علی اکبر ترین شد

در چند جایی که عیان شد غیرت او

با نام زهرا مادرش حیدر ترین شد

 

فرمودبابایش از او بهتر نباشد

مولود ازاو بابرکت تر نباشد

 

او آمد و ابن الرضایی کرد مارا

از برکت نامش خدایی کرد مارا

مشتی زخاکیم و قدم بر ما نهاد و

تاعرش بردو کبریایی کرد مارا

دست کریم این امام ذره پرور

یک عمر مشغول گدایی کرد مارا

صوت دل آرای مناجاتش سحر ها

سر مست جانان و هوایی کرد مارا

بوسیدن خال رطب دارش در این ماه

مهمان بزم باصفایی کرد مارا

یک قطره ی اشک از کنار سفره ی او

هر نیمه شب مردی بکایی کرد مارا

از گوشه صحن و سرای کاظمینش

مست حسین و کربلایی کرد مارا

 

نیمه نگاه اوست تسکین الفؤادم

کلب امیر کاظمین ،عبدالجوادم

 

لبخند او آرامش جان رضاشد

یوسف شدو مهمان کنعان رضا شد

سجاده بابا شده گهواره ی او

لالایی اش آهنگ قرآن رضا شد

ابرو تکان می داد و بابا عشق میکرد

با غمزه ای جانانه جانان رضا شد

آمد که باقی مانده توحید باشد

با نام او شیعه مسلمان رضا شد

قدش عصای پیری ِ این پیرمرد است

قد راست کرد اصل ارکان رضا شد

هر کس که از باب الجواد آمد زیارت

با دست پر مشمول احسان رضا شد

اما خدالعنت کند فامیل  بد را

که باعث قلب پریشان رضا شد

 

امشب دلم جایی دگر هم پرگشوده

ارباب ما آغوش بر اصغر گشوده

 

امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم

اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم

می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک

چله نشینی پای خَم کرده شرابم

امشب دخیل گوشه گهواره هستم

دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم

عشاق را گویم ازین پس تا قیامت

با نام اصلیم کنید اینسان خطابم

عالم همه دانند در کوی محبت

من ریزه خوار سفره ی طفل ربابم

با اذن سقا در حرم سرباز عشق ِ

ششماه سردار خیام بوترابم

ای کاش همچون حق شناس پاک طینت

عبد علی اصغر کند  زهرا حسابم

 

حالا که غم الود گشته ناله هایم

انگار باب القبله ی کرب و بلایم

 

اورا خدا می خواست مه پاره ببیند

مسند نشین کنج گهواره ببیند

بر روی دستان پدر با کام عطشان

با روی خونین ، حنجری پاره ببیند

وقتکه جسمش روی دستان پدر بود

آقای عالم را چه بیچاره ببیند

یک عمر با زخمی که مانده روی سینه

دور حرم بانویی آواره ببیند

اما در آخر چون عموجانش ابالفضل

اورا صف ِمحشر همه کاره ببیند

 

لب تشنگان  اشک را این طفل ساقیست

شش ماه تا قربانی ششماه  باقیست

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۲
← نعمتی →



عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند

مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار

همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند

همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید

به پریشان شدن بال و پرش خندیدند

درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف

دست میبرد به سوی کمرش،خندیدند

آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین

همگی جمع شدند دور سرش خندیدند

یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد

بر نفسهای بدون اثرش خندیدند

زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است

بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند

دست پا می زند و نیست کنارش پدری

تا ببیند به عزای پسرش خندیدند

کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود

لشگری دور تن مختصرش خندیدند

هر چه می گفت حسین یاولدی یاولدی..

عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۲ ، ۰۶:۵۸
← نعمتی →
سلام خدمت همه ی محبین آل الله

دو غزل(غزل مصیبت امام جواد ع و غزل مصیبت امام زمان عج) تقدیم به ساحت مقدس حضرت حجت عجل الله

کسی خبر نشد از غربت نهانی من

نیامده به سرم بهر همزبانی من

فقط غریب مدینه غم مرا فهمد
که همسرم شده در خانه خصم جانی من

کجایی ای پدرم؟ حال و روز من بینی
کمی تو گریه کنی بهر ناتوانی من

برای مادرم انقدر گریه کردم تا
غم جوانی اش امد سر جوانی من

بیا و خوب ببین کوچه ی بنی هاشم
به جلوه آمده در وقت قد کمانی من

بیا و در رخ من روی مادرت را بین
کبود گشته چو او روی ارغوانی من

میان هلهله ها گمشده نوای دلم
ز بسکه کف زنند وقت روضه خوانی من

چگونه جسم مرا تا به روی بام کشید
عیان بود ز مچ پای ریسمانی من

هزار بال کبوتر نیابتا ز حسین
رسید تا که کند کار سایه بانی من

سلام بر بدن بی عزیز خدا
سلام بر تن عریان سیدالشهدا

...........

ما سائلیم و نوکریت آبروی ما
یاایهاالعزیز نظر کن به سوی ما

تا کی برای نافله های سحرگهی
با خون دل شود دل شبها وضوی ما

گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت
بر تار موی تو گرهی خورده موی ما

ساقی اشک بر دل ما هم سری بزن
بوی می طهور تو دارد سبوی ما

همچون نسیم دربدرم می کنی چرا؟
پس کی رسد به خیمه ی تو جستجوی ما

آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل
بد بگذارانی و شوی همگفتگوی ما

ای شهریار عشق به نام مقدست
باشد وصال تو همه ی آرزوی ما

روضه گرفته ایم قدم رنجه ایی کنی
شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما

از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد
بعضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما

ای نازنین فاطمه برگزد از سفر
خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۰ ، ۱۵:۵۴
← نعمتی →