← یا امام حسن→

اینجا صاحب خانه امام حسن مجتبی (علیه السلام) است
......................................
روز محشربنویسیدبه پیشانی ما لک لبیک حسن ؛
ذکرسربند مسلمانی ایرانی ما لک لبیک حسن
......................................
ممنونم از عطای کریمانه حسن
این رو سیاه را سگ کویش حساب کرد

مهمان به سر خوان نعیمم
همسایه سیدالکریمم
ghasem.ni@gmail.com
قاسم نعمتی

۲ مطلب با موضوع «امام باقر(ع)» ثبت شده است

بسم الله

من پنجمین ولی خداوند قادرم

همنام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینه ی علوم الهی است سینه ام

از نسل سفره دار کریم مدینه ام

مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم

با یک نظر ز کار گره باز می کنم

قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام

شهر مدینه شاهد سائل نوازی ام

همیان به دوش کوچه ام و ذره پرورم

ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم

بانی روضه های غروب منا منم

پرچم به دوش ماتم کرببلا منم

من شاهد مصیبت عظمای عالمم

من شاهد غریبی آقای عالمم

سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام

من آشنای غربت هم درد گریه ام

با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب

احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب

با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم

از سرّ عشق بازی حق با خبر شدم

آنان به کوی نسل الهی قدم زدند

زیباترین منای خدا را رقم زدند

دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود

کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود

دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود

شخصیت امام زمان خرد می شود

دور امام نیزه و شمشیر دیده ام

در گودی گلو اثر تیر دیده ام

دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود

شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود

خنجر به دست شمر به گودال می رود

زهرا کنار پیکرش از حال می رود

چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای

روی ضریح سینه ی جدم پرید وای

این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است

گودال بوسه گاه خصوصی زینب است

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۲ ، ۰۹:۴۵
← نعمتی →
من پنجمین ولی خداوند قادرم
همنام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینه ی علوم الهی است سینه ام
از نسل سفره دار کریم مدینه ام

مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم
با یک نظر ز کار گره باز می کنم

قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام
شهر مدینه شاهد سایل نوازی ام

همیان به دوش کوچه ام و ذره پروزم
ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم

بانی روضه های غروب منا منم
پرچم به دوش ماتم کرببلا منم

من شاهد مصیبت عظمای عالمم
من شاهد غریبی آقای عالمم

سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام
من آشنای غربت همدرد گریه ام

با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب
احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب

با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم
از سر عشق بازی حق باخبر شدم

آنان به کوی نسل الهی قدم زدند
زیباترین منای خدا را رقم زدند

دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود
کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود

دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود
شخصیت امام زمان خرد می شود

دور امام نیزه و شمشیر دیده ام
در گودی گلو اثر تیر دیده ام

دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود
شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود

خنجر به دست شمر به گودال می رود
زهرا کنار پیکرش از حال می رود

چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای
روی ضریح سینه ی جدم پرید وای

اینجا به بعد مهر سکوتی بر این لب است
گودال بوسه گاه خصوصی زینب است


 غزل مصیبت حضرت مسلم(ع)

چه کنم؟  نامه   نوشتم که بیایی کوفه
کاش برگردی ازاین راه ونیایی کوفه

درشب عیدخضابی بکنم مستحب است
بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه

بین یک کوچه  باریک  گرفتار  شدم
کرده برپا چو مدینه چه  عزایی  کوفه

وای  اگر  آیه   قرآن  وسط  راه  افتد
وای آنهم وسط  راه  چه  جایی  کوفه

نگذارم  که  شود  حج  تو  بی  قربانی
بین  بازار  به  پا  کرده  منایی  کوفه

گر به  جسم  پدر  تو  نرسیده  دستش
می کند با تن من عقده  گشایی  کوفه

موی  آشفته   من  تحفه  بازار  شده
زده بر موی سرم دست گدایی کوفه

فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد
آسمانش    بدهد   بوی  جدایی  کوفه

صف کشیدند همه تیرسه شعبه بخرند
بر کماندار  دهد  قدر  و بهایی  کوفه

هرکه قب قب بزندجایزه اش بیشتراست
حرمله کرده به پا زمزمه هایی کوف

شرط بستند سر چشم  علمدار  حرم
صحبت ضرب عموداست به جایی کوفه

زیر  چادر گره  مقنعه  را محکم  کن
که  ندارد به خدا شرم و حیایی  کوفه

اخرین توصیه ام برتونه براین شهراست
درگرچه بروعده تونیست  وفایی  کوفه

میهمانان  تو ناموس  رسول  الله اند
معجر  دخترکی   را   نگشایی  کوفه

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۰ ، ۰۷:۴۴
← نعمتی →