← یا امام حسن→

پنجشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۰، ۰۷:۴۴ ق.ظ

ضریح

من پنجمین ولی خداوند قادرم
همنام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینه ی علوم الهی است سینه ام
از نسل سفره دار کریم مدینه ام

مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم
با یک نظر ز کار گره باز می کنم

قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام
شهر مدینه شاهد سایل نوازی ام

همیان به دوش کوچه ام و ذره پروزم
ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم

بانی روضه های غروب منا منم
پرچم به دوش ماتم کرببلا منم

من شاهد مصیبت عظمای عالمم
من شاهد غریبی آقای عالمم

سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام
من آشنای غربت همدرد گریه ام

با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب
احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب

با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم
از سر عشق بازی حق باخبر شدم

آنان به کوی نسل الهی قدم زدند
زیباترین منای خدا را رقم زدند

دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود
کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود

دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود
شخصیت امام زمان خرد می شود

دور امام نیزه و شمشیر دیده ام
در گودی گلو اثر تیر دیده ام

دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود
شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود

خنجر به دست شمر به گودال می رود
زهرا کنار پیکرش از حال می رود

چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای
روی ضریح سینه ی جدم پرید وای

اینجا به بعد مهر سکوتی بر این لب است
گودال بوسه گاه خصوصی زینب است


 غزل مصیبت حضرت مسلم(ع)

چه کنم؟  نامه   نوشتم که بیایی کوفه
کاش برگردی ازاین راه ونیایی کوفه

درشب عیدخضابی بکنم مستحب است
بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه

بین یک کوچه  باریک  گرفتار  شدم
کرده برپا چو مدینه چه  عزایی  کوفه

وای  اگر  آیه   قرآن  وسط  راه  افتد
وای آنهم وسط  راه  چه  جایی  کوفه

نگذارم  که  شود  حج  تو  بی  قربانی
بین  بازار  به  پا  کرده  منایی  کوفه

گر به  جسم  پدر  تو  نرسیده  دستش
می کند با تن من عقده  گشایی  کوفه

موی  آشفته   من  تحفه  بازار  شده
زده بر موی سرم دست گدایی کوفه

فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد
آسمانش    بدهد   بوی  جدایی  کوفه

صف کشیدند همه تیرسه شعبه بخرند
بر کماندار  دهد  قدر  و بهایی  کوفه

هرکه قب قب بزندجایزه اش بیشتراست
حرمله کرده به پا زمزمه هایی کوف

شرط بستند سر چشم  علمدار  حرم
صحبت ضرب عموداست به جایی کوفه

زیر  چادر گره  مقنعه  را محکم  کن
که  ندارد به خدا شرم و حیایی  کوفه

اخرین توصیه ام برتونه براین شهراست
درگرچه بروعده تونیست  وفایی  کوفه

میهمانان  تو ناموس  رسول  الله اند
معجر  دخترکی   را   نگشایی  کوفه



نوشته شده توسط ← نعمتی →
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
← یا امام حسن→

اینجا صاحب خانه امام حسن مجتبی (علیه السلام) است
......................................
روز محشربنویسیدبه پیشانی ما لک لبیک حسن ؛
ذکرسربند مسلمانی ایرانی ما لک لبیک حسن
......................................
ممنونم از عطای کریمانه حسن
این رو سیاه را سگ کویش حساب کرد

مهمان به سر خوان نعیمم
همسایه سیدالکریمم
ghasem.ni@gmail.com
قاسم نعمتی

ضریح

پنجشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۰، ۰۷:۴۴ ق.ظ
من پنجمین ولی خداوند قادرم
همنام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینه ی علوم الهی است سینه ام
از نسل سفره دار کریم مدینه ام

مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم
با یک نظر ز کار گره باز می کنم

قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام
شهر مدینه شاهد سایل نوازی ام

همیان به دوش کوچه ام و ذره پروزم
ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم

بانی روضه های غروب منا منم
پرچم به دوش ماتم کرببلا منم

من شاهد مصیبت عظمای عالمم
من شاهد غریبی آقای عالمم

سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام
من آشنای غربت همدرد گریه ام

با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب
احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب

با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم
از سر عشق بازی حق باخبر شدم

آنان به کوی نسل الهی قدم زدند
زیباترین منای خدا را رقم زدند

دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود
کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود

دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود
شخصیت امام زمان خرد می شود

دور امام نیزه و شمشیر دیده ام
در گودی گلو اثر تیر دیده ام

دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود
شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود

خنجر به دست شمر به گودال می رود
زهرا کنار پیکرش از حال می رود

چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای
روی ضریح سینه ی جدم پرید وای

اینجا به بعد مهر سکوتی بر این لب است
گودال بوسه گاه خصوصی زینب است


 غزل مصیبت حضرت مسلم(ع)

چه کنم؟  نامه   نوشتم که بیایی کوفه
کاش برگردی ازاین راه ونیایی کوفه

درشب عیدخضابی بکنم مستحب است
بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه

بین یک کوچه  باریک  گرفتار  شدم
کرده برپا چو مدینه چه  عزایی  کوفه

وای  اگر  آیه   قرآن  وسط  راه  افتد
وای آنهم وسط  راه  چه  جایی  کوفه

نگذارم  که  شود  حج  تو  بی  قربانی
بین  بازار  به  پا  کرده  منایی  کوفه

گر به  جسم  پدر  تو  نرسیده  دستش
می کند با تن من عقده  گشایی  کوفه

موی  آشفته   من  تحفه  بازار  شده
زده بر موی سرم دست گدایی کوفه

فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد
آسمانش    بدهد   بوی  جدایی  کوفه

صف کشیدند همه تیرسه شعبه بخرند
بر کماندار  دهد  قدر  و بهایی  کوفه

هرکه قب قب بزندجایزه اش بیشتراست
حرمله کرده به پا زمزمه هایی کوف

شرط بستند سر چشم  علمدار  حرم
صحبت ضرب عموداست به جایی کوفه

زیر  چادر گره  مقنعه  را محکم  کن
که  ندارد به خدا شرم و حیایی  کوفه

اخرین توصیه ام برتونه براین شهراست
درگرچه بروعده تونیست  وفایی  کوفه

میهمانان  تو ناموس  رسول  الله اند
معجر  دخترکی   را   نگشایی  کوفه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۱۲
← نعمتی →

نظرات  (۴)

۲۹ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۳۰ محمد فردوسی
سلام
خسته نباشید
زیبا بود
خدا خیرتون بده
با یک چهارپاره به روزم

التماس دعا
سلام آقای نعمتی

عظم الله اجورکم

با اجازه شما از شعر در وبلاگ استفاده میکنم
سلام
فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد
آسمانش بدهد بوی جدایی کوفه
خیلی قشنگ بود
ایول الله
۲۹ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۳۰ جعفرطهماسبی
سلام عزیز...زمزمه برا فرداشب برسون...قبل ازحرکت مسجدفیروزآبادی......حرکت هییت رزمندگان عزادارحضرت مسلم (ع) فرداشب ..ساعت هشت وسی دقیقه....شهرری مسجدفیروزآبادی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی