← یا امام حسن→

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۸۹، ۰۶:۵۲ ق.ظ

عقیله بنی هاشم

 

 

حالا او زنی با کرامت است که از او با القاب عارفه، موثقه، عابده آل علی و عقیله بنی هاشم یاد می‌کنند. زینب در این سال‌ها تفسیر قرآن می‌گفت و زنان بسیاری از کوثر کلام او، جرعه می‌نوشیدند؛ شاید دشوارترین روز درس برای او، روزی بود که تفسیر سوره مریم را آغاز کرد و به نخستین آیه آن رسید: «کهیعص» اندوه سراپای دختر علی را گرفت. بغض گلویش را می‌فشرد. درس را تعطیل کرد و به نزد پدر رفت.
مفسری در کنار مفسری سترگ‌تر. استادی در برابر استادی بزرگ‌تر. از اندوه دل با او گفت و تفسیر آن آیه. لحظه به لحظه شوق شنیدن در چهره زینب نمایان‌تر می‌شد. پدر راز شگفتی را با او در میان گذاشت: کاف: کربلا، هاء: هلاکت. زینب خود را برای شنیدن حروف دیگر آماده می‌کرد. سنگینی این کلمات، قلب زینب را می‌فشرد.
علی ادامه داد: یاء: یزید، عین: عطش و صاد: صبر! آیا این تفسیر، اندوه زینب را فرو نشاند یا دو چندان ساخت؟ نمی‌دانیم. زینبی که آمده بود تلاطم دلش را با کلام پدر آرام کند چه می‌شنید؟ صبر، عطش. «صبر» را در دوران کودکی شناخته بود؛ اما این «عطش» بود که زینب رامی‌سوزاند.
بی‌تردید این سخن پدر، آهنگ وداع با برادرش _ حسین _ را در سرزمین جان او می‌نواخت و تصور فراق حسین _ هرچند با گذشت سالیان بسیار _ دل زینب را بر می‌آشفت. حسین پناهگاه زینب بود، آن‌گونه که زخم پهلوی مادر، فرق گلگون پدر و جگر پاره پاره برادر را در پناه او تاب می‌آورد و به حضور او دل خوش می‌داشت.



نوشته شده توسط ← نعمتی →
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
← یا امام حسن→

اینجا صاحب خانه امام حسن مجتبی (علیه السلام) است
......................................
روز محشربنویسیدبه پیشانی ما لک لبیک حسن ؛
ذکرسربند مسلمانی ایرانی ما لک لبیک حسن
......................................
ممنونم از عطای کریمانه حسن
این رو سیاه را سگ کویش حساب کرد

مهمان به سر خوان نعیمم
همسایه سیدالکریمم
ghasem.ni@gmail.com
قاسم نعمتی

عقیله بنی هاشم

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۸۹، ۰۶:۵۲ ق.ظ

 

 

حالا او زنی با کرامت است که از او با القاب عارفه، موثقه، عابده آل علی و عقیله بنی هاشم یاد می‌کنند. زینب در این سال‌ها تفسیر قرآن می‌گفت و زنان بسیاری از کوثر کلام او، جرعه می‌نوشیدند؛ شاید دشوارترین روز درس برای او، روزی بود که تفسیر سوره مریم را آغاز کرد و به نخستین آیه آن رسید: «کهیعص» اندوه سراپای دختر علی را گرفت. بغض گلویش را می‌فشرد. درس را تعطیل کرد و به نزد پدر رفت.
مفسری در کنار مفسری سترگ‌تر. استادی در برابر استادی بزرگ‌تر. از اندوه دل با او گفت و تفسیر آن آیه. لحظه به لحظه شوق شنیدن در چهره زینب نمایان‌تر می‌شد. پدر راز شگفتی را با او در میان گذاشت: کاف: کربلا، هاء: هلاکت. زینب خود را برای شنیدن حروف دیگر آماده می‌کرد. سنگینی این کلمات، قلب زینب را می‌فشرد.
علی ادامه داد: یاء: یزید، عین: عطش و صاد: صبر! آیا این تفسیر، اندوه زینب را فرو نشاند یا دو چندان ساخت؟ نمی‌دانیم. زینبی که آمده بود تلاطم دلش را با کلام پدر آرام کند چه می‌شنید؟ صبر، عطش. «صبر» را در دوران کودکی شناخته بود؛ اما این «عطش» بود که زینب رامی‌سوزاند.
بی‌تردید این سخن پدر، آهنگ وداع با برادرش _ حسین _ را در سرزمین جان او می‌نواخت و تصور فراق حسین _ هرچند با گذشت سالیان بسیار _ دل زینب را بر می‌آشفت. حسین پناهگاه زینب بود، آن‌گونه که زخم پهلوی مادر، فرق گلگون پدر و جگر پاره پاره برادر را در پناه او تاب می‌آورد و به حضور او دل خوش می‌داشت.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۰/۱۲
← نعمتی →

نظرات  (۱)

جالب بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی