سفیر غریب
السلام علیک یا مسلم بن عقیل(ع)
چه کنم؟ نامه نوشتم که بیایی کوفه
کاش برگردی ازاین راه ونیایی کوفه
درشب عیدخضابی بکنم مستحب است
بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه
بین یک کوچه باریک گرفتار شدم
کرده برپا چو مدینه چه عزایی کوفه
وای اگر آیه قرآن وسط راه افتد
وای آنهم وسط راه چه جایی کوفه
نگذارم که شود حج تو بی قربانی
بین بازار به پا کرده منایی کوفه
گر به جسم پدر تو نرسیده دستش
می کند با تن من عقده گشایی کوفه
موی آشفته من تحفه بازار شده
زده بر موی سرم دست گدایی کوفه
فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد
آسمانش بدهد بوی جدایی کوفه
صف کشیدند همه تیرسه شعبه بخرند
بر کماندار دهد قدر و بهایی کوفه
هرکه قب قب بزندجایزه اش بیشتراست
حرمله کرده به پا زمزمه هایی کوف
شرط بستند سر چشم علمدار حرم
صحبت ضرب عموداست به جایی کوفه
زیر چادر گره مقنعه را محکم کن
که ندارد به خدا شرم و حیایی کوفه
اخرین توصیه ام برتونه براین شهراست
درگرچه بروعده تونیست وفایی کوفه
میهمانان تو ناموس رسول الله اند
معجر دخترکی را نگشایی کوفه
باورکردن بعضی چیزها سخت است ولی حقیقت داشته
وامکان داردباز هم اتفاق بیفتد .
غربت جناب مسلم (ع)را باور کنیم
وتاپای جان یار نایب امام زمان(عج) باشیم
ودر آخرالسلام علی الحسن ........