دو غزل(غزل مصیبت امام جواد ع و غزل مصیبت امام زمان عج) تقدیم به ساحت مقدس حضرت حجت عجل الله
کسی خبر نشد از غربت نهانی من
نیامده به سرم بهر همزبانی منفقط غریب مدینه غم مرا فهمد
که همسرم شده در خانه خصم جانی من
کجایی ای پدرم؟ حال و روز من بینی
کمی تو گریه کنی بهر ناتوانی من
برای مادرم انقدر گریه کردم تا
غم جوانی اش امد سر جوانی من
بیا و خوب ببین کوچه ی بنی هاشم
به جلوه آمده در وقت قد کمانی من
بیا و در رخ من روی مادرت را بین
کبود گشته چو او روی ارغوانی من
میان هلهله ها گمشده نوای دلم
ز بسکه کف زنند وقت روضه خوانی من
چگونه جسم مرا تا به روی بام کشید
عیان بود ز مچ پای ریسمانی من
هزار بال کبوتر نیابتا ز حسین
رسید تا که کند کار سایه بانی من
سلام بر بدن بی عزیز خدا
سلام بر تن عریان سیدالشهدا
...........
ما سائلیم و نوکریت آبروی ما
یاایهاالعزیز نظر کن به سوی ما
تا کی برای نافله های سحرگهی
با خون دل شود دل شبها وضوی ما
گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت
بر تار موی تو گرهی خورده موی ما
ساقی اشک بر دل ما هم سری بزن
بوی می طهور تو دارد سبوی ما
همچون نسیم دربدرم می کنی چرا؟
پس کی رسد به خیمه ی تو جستجوی ما
آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل
بد بگذارانی و شوی همگفتگوی ما
ای شهریار عشق به نام مقدست
باشد وصال تو همه ی آرزوی ما
روضه گرفته ایم قدم رنجه ایی کنی
شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما
از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد
بعضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما
ای نازنین فاطمه برگزد از سفر
خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر