← یا امام حسن→

اینجا صاحب خانه امام حسن مجتبی (علیه السلام) است
......................................
روز محشربنویسیدبه پیشانی ما لک لبیک حسن ؛
ذکرسربند مسلمانی ایرانی ما لک لبیک حسن
......................................
ممنونم از عطای کریمانه حسن
این رو سیاه را سگ کویش حساب کرد

مهمان به سر خوان نعیمم
همسایه سیدالکریمم
ghasem.ni@gmail.com
قاسم نعمتی

بسم الله



دست از سرم بردار من بابا ندارم / زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم

گیسو سپیدم احترامم را نگهدار / سیلی نزن من با کسی دعوا ندارم

باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی / من هیچ کس را بین این صحرا ندارم

زیبایی دختر به گیسوی بلند است / مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم

این چند وقته از در و دیوار خوردم / دیگر برای ضربه هایت جا ندارم

تا گیسوانم را زدستانت درآرم / غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم

گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد / خسته شدم میلی به این دنیا ندارم

گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم / گوشی برای گوشواره ها ندارم

شیرین زبان بودم صدایم را بریدند / آهنگ سابق را به هر آوا ندارم

در پیش پایم نان و خرما پرت کردند / کاری دگر با شام و شامی ها ندارم

با ضربه پا دنده هایم را شکستند / کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم

نشناختم بابا تو را تغییر کردی / امشب دگر راهی به جز افشا ندارم

گویی تنور خولی آتش داشت آن شب / خیلی شده ترکیب رویت نامرتب

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۱:۵۷
← نعمتی →

بسم الله

حاج اسدالله سال 62 خود را به جبهه رساند و با لشگر حضرت رسول در عملیاتهای مختلف شرکت کرد. و در عملیات والفجر 8 و در فاو بود که یار و همرزم خود مداح اهل بیت شهید سید علی سادات زواره را از دست داد . شهید سید علی مداح گردان عمار بود و حاج اسدالله هم بعد از شهید زواره و شهید حسن شیخ آذزی نگذاشت خلاء وجود این دو عزیز احساس شود و صدای زیبا این رزمنده و نوکر با اخلاص  تا آخر جنگ در گردان عمار طنین انداز بود.

.:به ادامه مطلب مراجعه فرمایید:.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۲ ، ۱۱:۳۷
← نعمتی →

بسم الله

.::الهم اِن لَن تَکُن غفرت لنا فی مامضی من شعبان فَاغفِر لنافی مابقی منه::.


ماه از نیمه گذشت و خبر از یار نشد

چشم آلوده ما لایق دیدار نشد


.::پنج شب بندگی::.

مناجات شعبانیه

به مدت پنج شب

شنبه هشتم تیر تا چهارشنبه

همراه با اقامه نماز مغرب و عشاء

سخنران:آیت الله جوادی

مکان:شهرری،خیابان ابن بابویه، کوچه شهید صادقی، کهف الحسن(علیه السّلام)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۲ ، ۱۹:۵۷
← نعمتی →
  امام صادق (علیه السّلام):
                            
            .::دوست داشتنی ترین دوست من کسی است که عیب های مرا به من هدیه دهد::.


برای هر چه بهتر شدن محتویات،قالب،مضامین و سبک ها با نظرات سازنده خویش ما را یاری فرمایید

با تشکر

.::مدیریت وب سایت کریم غریب::.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۱
← نعمتی →

بسم الله

غزل مناجات


به هربهانه دلم میل یارداردوبس

هوای دیدن روی نگارداردوبس

جوانیم شده رنگ خزان زهجرانت

به وصل روی توعاشق بهارداردوبس

مزن به رویم اگردست من شده خالی

مکن گله که غلامم شعارداردوبس

اگرزمانه به طعنه ردم کندغم نیست

که نوکرت دوجهان باتوکارداردوبس

کرم نماوقدم رنجه کن دراین دل ما

که باغ مادوروان چشمه سارداردوبس

تمام هستی من مایه سوزعشق توشد

ولی دوباره هوای قمارداردوبس

دگربه آینه دل تورانمیبینم

که صحن آینه گردوغبارداردوبس

خدابدون رضایت مرانمیخواهد

گدابه نام کریم اعتبار دارد و بست

زمین کرببلا وعده گاه نوکر هاست

که درحریم حسین دل،قرارداردوبس

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۷
← نعمتی →

آرام کن به جامی شور و نوای ما را

 

سلطانی و دمَت گرم (کریمی) داری هوای ما را

 

از سفرهء کریمان عمری است فیض بردیم

 

پر کرده ای همیشه تو کسیه های ما را

 

 

دادیم تا سلامی تحویلمان گرفتی

 

از خاطرت نبردی حتی صدای ما را

 

 

سهمیه گدایان محفوظ باشد اینجا

 

بگذاشتی کناری سهم عطای ما را

 

 

باز آمدیم ای دوست بار گناه بر دوش

 

راضی نما دوباره از ما خدای ما را

 

 

روزی اگر بنا شد ما را ز در برانی

 

گو مادران بپوشند رخت عزای ما را

 

 

زیباییِ ضریح و ایوان و صحن هایت

 

در گوشه حریمت بسته است پای ما را

 

 

جان جوادت آقا جان عزیز لیلا

 

امضا نما دوباره کرببلای ما را

 

 

باب الجواد یعنی صحن علی اکبر

 

تنگ غروب دیدی تو گریه های ما را

 

 

در پیش چشم بابا اکبر شد اربا" اربا

 

فرمود شاه: عباس، آور عبای ما را

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۰۴:۰۲
← نعمتی →

 

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، مداح اهل بیت جانباز بسیجی حاج اسدالله زارع در شب میلاد مولایش امیرالمومنین علی (ع) به آسمان پرکشید. روز جمعه و در روز ولادت امیرالمومنین علی(ع) پیکر بسیجی جانباز، مداح اهل بیت حاج اسدالله زارع بر روی دست مردم قدر شناس شهرری تشیع شد و در قطعه صالحین گلزار شهدای بهشت زهرا(س) در جوار والدین شهدا به خاک رفت.

این جانباز در زمره مداحانی بود که در دفاع مقدس حلقه اتصال زمین به آسمان بود. او هم رزمنده بود و هم با نفس و صدایش به جمع گردان‌ها و واحدهای لشگر حضرت رسول(ص) معنویت می‌بخشید.

این ذاکر مخلص اباعبدالله(ع) بارها تا چند قدمی شهادت رفت اما تقدیر بر این بود بماند و روایتگر ایثار همسنگران شهیدش باشد و سرانجام در شب میلاد امیرالمومین (ع) میهمان همسنگران شهیدش شد.

در ضمن مراسم یاد بود مداح اهل بیت حاج اسدالله زارع در روز یکشنبه 5 خردادماه از ساعت 17 در مسجد ابراهیم خلیل (ع) واقع در شهرری-خیابان شهید شیر محمدی برگزار می‌گردد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۱۴
← نعمتی →
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۰۶
← نعمتی →

مجتبی متولد سال 1350 بود ..در کاشان متولد شد...انقلاب که شد 7 سال بیشتر نداشت ...اما از کودکی با مکتب امام آشنا بود...و در دار المومنین کاشان ، اهل خانه و برادرهای ایشان دستی در مبارزه داشتند....جنگ که شروع شد تازه او کلاس اول یا دوم دبستان بود....اما میدید برادرهای بزرگتر به جبهه میرند و برمیگردند....تا اینکه اواخر سال 59 دید خونه شلوغ شد و کوچه رو چراغانی کردند و تابوتی گلگون وارد منزل شد.....اون پیکر مطهر داداش حمید بود که 16 سال بیشتر نداشت و به غافله شهدا پیوسته بود...اواخر سال 62 در حالیکه هنوز 12 سالش تمام نشده بود با اصرار زیاد ، همراه برادر بزرگش حاج حسین که اون موقع فرمانده سپاه کردستان بود پایش به جبهه باز شد....و روزهای یکی یکی سپری شد و مجتبی سر از گردان تخریب لشگر8 نجف درآورد...در عملیات والفجر8 و در دریاچه نمک مردانه جنگید و مجروح شد و در تعقیب و گریز دشمن او و دیگر مجروحین در منطقه درگیری جاماندند و با یورش مجدد رزمندگان و بازپس گیری منطقه دریاچه نمک از دشمن مجتبی وسایر مجروحین از منطقه تخلیه شدند...

.::به ادامه مطلب بروید::.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۴۹
← نعمتی →

فرمانده عارف

توی تهرون شلوغ با ساختمونهای سر به فلک کشیده اش که نمیگذاره آدم به بالاها نگاه کنه و آسمونی ها رو ببینه و مجبور کرده همه نگاهشون به زمین باشه و به زمین بچسبند و توی بزرگراه شهید صدر ، بزرگراهی که این روزها ترافیک سنگینش به خاطر کارهای عمرانی شهر همه رو کلافه کرده .تمثال چشم نواز مردی از تبار یاران روح الله آدم رو میخکوب میکنه...شاید شما هم بارها وبارها این جمال نورانی رو دیده باشی.او بچه شمرونه و اجدادش سه نسل توی شمرون قدمت دارند.اینجوری زیر عکسش نوشته ...محمود نوریان –فرمانده مهندسی رزمی و تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) ...و داخل پرانتز نوشته عبدالله.....او اسمش محمود بود..اما میگفت رسم محمود شدن ...... نیاز به عبدالله بودن داره...توی جبهه عبدالله صداش میکردند...او آنقدر بندگی کرد تا محمود و مورد پسند خدا شد ....                                                        

برای شناخت حاج عبدالله ابتدا باید حال و هوای بچه های تخریب رو توی جنگ شناخت.یک تخریبچی باید در قله معنویت قرار میگرفت تا اینکه بتواند رزمنده ها رو شب عملیات به سلامت از میدون مین عبور بدهد.و عبدالله نوریان فرمانده یک چنین آدمهایی بود.شالوده گردانی که حاج عبدالله فرماندهی آن را به عهده داشت بر نماز استوار بود. و حاجی هم تکه کلامش این بود"ان قبلت قبل ما سواها ..." خیلی ها حتی در جلسات جدی فرماندهی در لشگر10 اوقات شرعی رو با حاجی تنظیم میکردند. هروقت فراغتی داشت به نماز می ایستاد.چهره حاجی قبل و بعد نماز با هم فرق میکرد.چهره در هم رفته و خسته باز میشد و مثل اینکه دوباره شارژ میشد برای کار بیشتر...حاجی اعتقاد داشت که بچه های تخریب باید یک ساعت قبل از نماز مهیای نماز باشند.بر همین مبنا نیرو برای گردانش جذب میکرد.اگر کسی همراهی نمیکرد عذرش رو میخواست..و دلیلش هم این بود که میگفت :کار تخریب شوخی بردارنیست..تسلط به تخصص رزمی یک نیروی رزمنده تخریبچی بیست درصد کاره ، هشتاد درصد کار ، معنویت یک تخریبچی ست...میگفت شب عملیات همه حیثیت نظام و امام به دست او سپرده میشه...اگر خدای نکرده دلش بلرزه و توی میدون مین نتونه معبر رو باز کنه و دشمن هوشیار بشه...اصلا قابل جبران نیست..حاجی یافته های معنوی خود را با تمام اخلاص در اختیار بچه هاش میگذاشت...بیست وچهار سال بیشتر نداشت ...اما در معنویت سرآمد بود..همه فرمانده ها و نیروهای رزمنده لشگرده سیدالشهداء(ع) جایگاه مقدسی برای او قایل بودند..تا حدی که حاج تقی محقق مسوول عملیات لشگرده که معرف حضور رزمنده های تهرون هست میگفت :به شوخی به حاجی گفتم برادر عبدالله روزهایی که برای خلوت با خدا به بازی دراز (نام ارتفاعی در سرپل ذهاب ) میری اگر ملکی دیدی داره به سمتت میاد نترسی شاید جبریل باشه ..از طرف خدا برات وحی آورده!!!!! شاید پیغمبر بعدی باشی...او میخندید واظهار تواضع میکرد...

حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد.توی مسایل معنوی ، کشته و مرده نماز بود.حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه..یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات در خط در رفت وآمد بود و از طرفی هم بچه های تخریب مشغول تمرینات غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به اذان صبح  از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.توی این شرایط حاجی قبل از اذان صبح وارد مقر ام النوشه (کنار رود کارون در اطراف شادگان ) شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه....دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست ..... بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند...همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی حاج عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد..چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود..حاجی شروع کرد از نماز گفتن..با حالت التماس میگفت..برادرها چرا تا موقع اذان توی چادرها خوابید...ما قرارمون این نبود.و ادامه داد:  آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.آنکس که بد بود عمرش گذشت آنکس که خوب بود عمرش گذشت.عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم...با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و صدای گریه بچه ها بلند شد..برادرها بداد خودتون برسید.هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد..برادرها تا اذان صبح خوابیدن برای ما نیست...بچه های تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید..برادرها وقت تنگ است..بداد خود برسید..اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.....شاید خواننده این سطور بگوید عجب فرمانده خودخواهی...چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول غواصی بودند دارد..اما اینگونه نبود..حاج عبدالله بر قلب نیروهاش سیطره داشت..او از خستگی و تلاش بچه های تخریب خبر داشت.اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند....حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید.به خودش خطاب کرد که:یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم به داد خود برسید که وقت تنگ است...بچه ها باور کنید که وقت نیست. حاجی دست راستش رو بالا آورد و رو به بچه ها گفت :برادرها!!!!چه کسی دستش پره !!!منکه دستم خالیه....یکی از رزمنده های مسن تر گردان برای اینکه فضا رو عوض کنه..گفت :حاج آقا ، انشاءالله که دستشون پره و برای تایید حرفهاش ، گفت برادرها صلوات بفرستند...بعد از فرستادن صلوات.حاجی بر افروخته شد و گفت :هرکسی دستش پره..اینجا چه میکنه..اگر دستتون پره بلند شوید و بروید...ودست خالیش را به بچه ها نشان داد و با حالت تضرع گفت:برادرها هممون دستمون خالیه...


صبحگاه اونروز آخرین صبحگاهی بود که ما با حاج عبدالله رفتیم..حدود صد متری رو دویدیم و بعد بچه های گردان برای نرمش دایره زدند و خود حاجی وسط دایره ایستاد ومشغول نرمش شد...با هر حرکت نرمشی که میداد صدای خنده بود که بلند میشد...مخصوصا وقتی که نرمش تقویت عضلات کمر میداد بچه ها بوجد اومده بودند..حاج عبدالله که تا چند دقیقه قبل هق هق گریه همه رو درآورده بود حالا داره واسطه بلند خندیدن بچه هاش میشه...

شناسنامه بچه های تخریب لشگرده تا پایان جنگ،حاج عبدالله بود...ما هر کجا میرفتیم برای معرفی خودمون میگفتیم..ما بچه های حاج عبدالله هستیم...آوازه فرمانده مقدس تخریب به همه گردان ها و واحدهای لشگر رسیده بود...بعضی رزمنده ها به ما میگفتند :خوشبحالتون که در گردانی هستید که فرمانده اش حاج عبدالله است.

حاج عبدالله هروقت تهران بود در حلقه معرفتی عارف شهیر و استوانه معنوی تهران مرحوم آیت الله حق شناس قرار میگرفت و بین این دو ، مرید و مراد انس و الفتی بود.و همین بس که آن مرحوم در مورد حاج عبدالله جمله ای فرمود که عقل را قوه درک آن نباشد ...فرمود ایشان اهل مکاشفه و کرامات بودند و مسایل برای ایشان بارزبود... انس با نماز و معنویت از او انسانی ساخته بود که در شداید و مصایب و سختی ها از کوره در نمیرفت. صاحب روح بزرگی شده بود و این رفتارش به چشم میومد...یکی از نیاز مندی های مدیریت جنگ در تنگناها ، آرامش و تسلط بر رفتار و کردار است..در تنگناهای عملیاتها کمتر فرماندهی است که از کوره در نرفته باشد و عصبانیتش همراهانش رو آزار نداده باشد..ناگفته نماند این حرکت چون در راستای وظیفه الهی دفاع از اسلام بود باز هم شیرین بود...اما به اعتراف فرماندهان عملیاتی لشگرده ، آرامش حاج عبدالله رو وقت سختی ها و گره های عملیات هیچ کس نداشت..او انسان متوکل و متوسل بود...لشگرده سیدالشهداء(ع) در سخترین روزهای نبرد وارد فاو شد...فشار دشمن در پاتک های اطراف کارخانه نمک نفس گیر بود..دشمن با آتش دقیق و پرحجم ، جهنمی از آتش به پا کرده بود .بعضی از گردانها در مسیر رسیدن به محل درگیری با دشمن تلفات میدادند...و همه نظرها به حاج عبدالله بود...چون او هم فرمانده مهندسی رزمی بود و هم فرمانده تخریب...از یک طرف باید با دستگاههای مهندسی برای رزمنده ها جان پناه میساخت و از طرف دیگر ، همه توقع داشتند که نیروهای تخریب با شکافتن جاده های مواصلاتی دشمن و مین گذاری مقابل مسیر حرکت تانکها جلوی پاتک ها رو بگیرند.در این شرایط نفس گیر باید حق داد به فرمانده هانی که نیروهاشون در خط مقابل دشمن هستند فریاد سر فرمانده مهندسی وتخریب بزنند ....اما همه اونها حرمت حاج عبدالله رو داشتند..شهید حسین اسکندرلو فرمانده دلاور گردان حضرت علی اصغر (ع)، انسان بی رو دربایستی بود و به روک گویی مشهور بود..اما در مواجه با حاج عبدالله دست و پاش رو گم میکرد و قربون صدقه حاجی میرفت.و حاجی هم برای اینکه آرومش کنه ..میگفت :حسین جون..چی شده !!!!چی میخواهی؟؟؟؟چشم ، الان برات انجام میدم...همه فرمانده هان به قول و وعده  حاجی ایمان داشتند...کاربه جایی رسید که همین حاج حسین اسکندرلو وقت پاتک سنگین دشمن در فاو پشت بی سیم فریاد میزد !!!!بارک الله بچه های تخریب...دشمن با تانک ها و نفراتش جلو میاد و میرن روی مین...

حاجی برای رفتن آماده شده بود..چند ماه قبل از شهادتش در مکه مثل اینکه قول هایی گرفته بود و به گواه دوستان همسفرش خدمت کسی رسیده بود و از او خواسته بود برای رسیدن به فوز عظیم شهادت براش کاری کنه....از مکه هم که اومد .تمام وقت مشغول آماده سازی منطقه عملیات والفجر8 بود..چند شب قبل از عملیات، آخرهای شب بود که با هم خلوت کرده بودیم...به من میگفت فلانی عملیات این بار خیلی مشکله..باید از آب بگذرید...راه برگشت نیست...بچه ها باید از جهت معنوی خیلی بالا باشند...ایام فاطمیه رو از دست ندهید.عزاداری و روضه خونی ها رو زیاد کنید..بچه ها هرچی میتونند برمصایب حضرت زهرا(س) گریه کنند....و توی حرفهاش گفت:من همه حساب هایم  رو با خدا تسویه کردم...فقط گریه بر مصائب اهل بیت (ع)  کم دارم که انشاءالله با عنایت خودشون جبران میکنم...

و فرمانده دلاور گردان تخریب و مهندسی رزمی لشگرده سیدالشهداء(ع) درحین درست کردن جانپناه برای رزمندگان اسلام در جزیره فاو در حالیکه ذکر یا زهراء(س) برلبان داشت مهمان کسی گشت که خودش جان پناه و سنگر امیرالمومنین(ع) شد ودر روز 4 اسفند 64 روحش پرواز کرد و جسم پاکش در گلزار شهدای امام زاده علی اکبر(ع)-چیذر مهمان خاک شد و فرزندان معنوی این شهید در سالگرد شهادت او گردهم می آیند.

منبع:www.alvaresin.com

راوی:جعفرطهماسبی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۵۶
← نعمتی →

سندروایت زیر کتاب میزان الحکمه است .هرکس طالب بهترشدن است بخواند.

۱۸نکته اخلاقی از زبان امام خوبی ها ....

 امام حسن علیه السلام فرمودند: ای مردم! من یکی از برادران خود را به شما معرفی می کنم که در نظر من از بزرگترین انسانها بود. مهمترین چیزی که او را در نظرم بزرگ کرده بود .

۱-خُردی وبی ارزشی دنیا در نگاه او بود،

۲-از سلطه شکم خود آزاد بود، بنا بر این آنچه را نداشت نمی خواست وهرگاه به آن دست می یافت، زیاده روی نمی کرد؛

۳-محکوم شهوت خود نبود ولذا خرد واندیشه ای سست نداشت؛

۴-از سلطه نادانی به در بود، از این رو دستش را به سوی چیزی دراز نمی کرد مگر با اطمینان به این که فایده ای در بر دارد. خواهشی نداشت،

 ۵-نه به خشم می آمد ونه دلتنگ وآزرده می شد.

 ۶-بیشتر عمرش را خموش بود، ولی چون لب به سخن می گشود بر گویندگان چیره می شد.

۷-در هیچ مجادله ودعوایی وارد نمی شد وتا در حضور قاضی نبود دلیل نمی آورد.

 ۸-از برادران خود غافل نبود وچیزی را به خود اختصاص نمی داد وآنها را از آن محروم نمی کرد.

۹-ناتوان می نمود ودیگران نیز او را ناتوان می دیدند، اما به گاه کار وکوشش، شیر ژیان بود.

۱۰-هیچ کس را برای کاری که می توان برای آن عذر آورد، سرزنش نمی کرد، تا آن که عذر را می دید.

 ۱۱-به آنچه می گفت ونمی گفت عمل می کرد.

۱۲- هر گاه دو کار برایش پیش می آمد که نمی دانست کدام یک بهتر است، می نگریست که کدام یک به خواهش نفسانی نزدیکتر است، پس خلاف آن عمل می کرد.

۱۳-از دردی شکایت نمی کرد، مگر نزد کسی که امید داشت او را بهبود بخشد وجز با کسی که امید ارشاد وصداقت از او داشت مشورت نمی کرد.

۱۴-دلتنگ وآزرده نمی شد،

۱۵-به خشم نمی آمد،

۱۶-لب به گله وشکایت نمی گشود

۱۸-به هوسِ چیزی نمی افتاد،

۱۷-انتقام نمی کشید واز دشمن غافل نبود.

پس بر شما باد چنین خویهای پسندیده ای؛ اگر توان آنها را دارید. واگر تاب همه آنها را ندارید، فراچنگ آوردن اندک، بهتر است از فرو گذاشتن بسیار.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۴۷
← نعمتی →

پیش تو تعظیم کرده آسمان ها و زمین

الدخیل ام البنین

مادری کردی توبرنسل امیرالمونین(ع)

الدخیل ام البنین

*****************

باتو می شد عطر و بوی فاطمه(س) احساس کرد

الدخیل ام البنین

عصمت دامان تو عباس(ع) را عباس(ع) کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۵۸
← نعمتی →