امشب شب سقایی یعسوب دین است...
شب 17 رمضان 1391
مسجد ارک
.::جهت دانلود صوت بر روی عکس کلیک کنید::.
السلام علی مولانا الحسن
همدم یار شدن دیده تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد
بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت:
بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد
هرکه عاش شده خاکستر او بر باد است
عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد
هنر آن نیست نسوزی به میان آتش
پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد
در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه
فقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد
ظرف آلوده ما در خور سهبای تو نیست
این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد
زدن سکه سلطانی عالم، تنها
یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد
تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست
پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست
در کرمخانه حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است
بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ورنه در زاویه عرش مقام حسن است
بس که آقاست به دنبال گدا می گردد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است
دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم
این مسلمانی ایران ز کلام حسن است
هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربت از روز ازل باده جام حسن است
حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین
هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است
او چهل سال بلا دید بماند اسلام
صبر شیرازه اصلی قیام حسن است
ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم
هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم
تاخدا با همه حُسن خود املایت کرد
چون جلالیت خود آیت عظمایت کرد
تا که در صورت تو عکس خودش را بکشد
همچونان روی نبی این همه زیبایت کرد
تا که قرص قمر ماه علی کامل شد
پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد
تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود
باهمه جلوه تو را شاخه طوبایت کرد
ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت
بسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد
تا که اثبات شود بر همگان ابتر کیست
پسر ارشد صدیقه کبرایت کرد
تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیان
صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد
بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواست
شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد
با توسرچشمه کوثر شده زهرا یاهو
کوری عایشه مادر شده زهرا یاهو
انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدا
فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا
سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست
سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا
هرکه آمد به در خانه تو آقا شد
هرچه جود و کرم از سفره بازت پیدا
گریه دار است چرا زمزمه قرآنت
حزن زهراییت از صوت حجازت پیدا
آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی
ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا
وارث پیر مناجاتی نخلستانی
این هم از ناله شبهای درازت پیدا
محرم مادری و از سر گیسوی سپید
درد پنهانی و یک گوشه رازت پیدا
کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم
روضه خوان حرم وصحن خرابت باشم
روح تطهیر کجا وسوسه ناس کجا
دلبری پاک کجا خدعه خناس کجا
خون دلها وسط تشت به هم می گفتند
جگری تشنه کجا سوده الماس کجا
در چهل غمی که جگرت را سوزاند
ضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا
خانه ای سوخته و دست ز کار افتاده
ورم دست کجا گردش دسداس کجا
ای کفن پاره شده علقمه جایت خالی
بوسه تیر کجا دیده عباس کجا
داغ عباس چه آورد سر اهل حرم
غارت خیمه کجا جوری اجناس کجا
چون دل سوخته و جگرم می سوزد
تن و تابوت تو را تیر به هم می دوزد
سبحانک یاالله تعالیت یا رحمن
اجرنا من النار مجیر
ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر
مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر
از من تمام عمر گنه دیدی و گنه
شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر
از بس که تو ندیده گرفتی گناه من
بر معصیت نموده ام اصرار یا مجیر
دیگر بیا مرا ز حریمت جدا مکن
ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر
مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر
از من تمام عمر گنه دیدی و گنه
شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر
از بس که تو ندیده گرفتی گناه من
بر معصیت نموده ام اصرار یا مجیر
دیگر بیا مرا ز حریمت جدا مکن
ناز مرا کشیده ای هر بار یا مجیر
می ترسم از قیامت و از دوری حسین
برگ امان به من بده از نار یا مجیر
دستِ خودم که نیست، لبم تشنه می شود
هستم به یاد تشنگی یار یا مجیر
تا کربلای حضرت ارباب پر کشم
با یک سلام لحظۀ افطار یا مجیر
خواهم که بی حجاب تماشا کنم تو را
در تحت قبۀ حرم یار یا مجیر
آیا شود فدای علی اکبرم کنی
پایین پای حضرت دلدار یا مجیر
امشب جواب سوز و نوای مرا بده
دیگر برات کرب و بلای مرا بده
یا ام المومنین
همسنگربی مثل و مانندم خدیجه
بر عشق تویک عمرپابندم خدیجه
ای در تمام عرصه هاسنگ صبورم
ای یاوردیرینه ام کوه غرورم
ای تکیه گاه شانه زخمی احمد
ای هرقدم تصدیق تو یارمحمد
شدپشت گرمی ام همیشه همت تو
ترویج دین آغاز شد با ثروت تو
سرمایه اصلی آئین پیمبر
مال حلالت بوده وشمشیر حیدر
تو اولین زن دردیار مسلمینی
منصوب حق برنام ام المومنینی
توپابه پایم دردومحنت می کشیدی
باررسالت رابه دوشت می کشیدی
توآبروی سرزمین های مجازی
هم سفره ی من بو ده ای درعشق بازی
توحامی زحمت کش دین خدائی
تنهاپرستارمناجات حرائی
درمهربانی ووفا غوغاتو هستی
الگوی همسرداری زهراتوهستی
حالادگرگیسو سپیدوقد کمانی
درهرنوائی اشهدخودرابخوانی
دستان پرمهرتودیگرپینه بسته
گردغریبی برسرورویت نشسته
هی پلک های بسته راوامی کنی تو
رخسارزهراراتماشامی کنی تو
دراین دیار بی کسی جان می سپاری
سرروی خاک سرد قبرستان گذاری
توواسطه کردی به سویم دخترت را
تابین پیراهن بپیچم پیکرت را
برآبرویت حق دررحمت گشوده
ازاسمان بهرت کفن نازل نموده
اماکجائی تاببینی نور دیده
درکربلایک پیکری راسربریده
جزگیسوی زینب پریشان را نفهمد
هرگز کسی معنای عریان را نفهمد
بساط عاشقی ما به پاست این شبها
زمان آشتی باخداست این شبها
گناهکارقدیمی دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شبها
زمان بده به زمین خورده ای اله کریم
اگرمرابزنی هم رواست این شبها
خوشابه حال گدایی که چشم تردارد
که گریه های سحرکیمیاست این شبها
کنارسفره ی افطار،زیرلب گفتم
نگفته ای به خود،آقاکجاست این شبها
قسم به خاک نشسته به چادرزهرا(س)
مراببخش،ببخشی رواست این شبها
زفتنه های زمانه خط امان داریم
چراکه نام علی ،ذکرماست این شبها
گدای صحن وسرای شهنشه نجفم
دلم هوایی ایوان طلاست این شبها
دل شکسته ی ما با سلام ارباب
مسافر حرم کربلاست این شبها
سلام بر لب عطشان سیدالشهدا(ع)
سخن زتشنه لب سرجداست این شبها
شنیده ام که سرش نی به نی عوض میشد
شکایت من ازآن نیزه هاست این شبها
بساط عاشقی ما به پاست این شبها
زمان عاشقی باخداست این شبها
گناهکارقدیمی دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شبها
زمان بده به زمین خورده ای اله کریم
اگرمرابزنی هم رواست این شبها
خوشابه حال گدایی که چشم تردارد
که گریه های سحرکیمیاست این شبها
کنارسفره ی افطار،زیرلب گفتم
نگفتی به خود،آقاکجاست این شبها
قسم به خاک نشسته به چادرزهرا(س)
مراببخش،ببخشی رواست این شبها
زفتنه های زمانه خط امان دادی
چراکه نام علی ،ذکرماست این شبها
گدای صحن وسرای شهنشه نجفم
دلم هوایی مرتضاست این شبها
دل شکسته ی ما ؟ بر ارباب
بخاطرحرم کربلاست این شبها
سلام بر لب عطشان سیدالشهدا(ع)
سخن زتشنه لب سرجداست این شبها
شنیدم سرش نی به نی عوض میشد
شکایت من ازآن نیزه هاست این شبها
ضیفک ببابک ...
هرکه سوز جگرواشک روانش دادند
برسرکوی مناجات امانش دادند
آنکه گردید نظرکرده صاحب نظران
جلوه حضرت معشوق نشانش دادند
دیده ای راکه مطهر شده بااشک سحر
جام وصلی زسبوی رمضانش دادند
آن دلی راکه عیارش به دعا خالص شد
نیمه شب وقت مناجات زبانش دادند
زیرو رو میکند عالم نفس آن واعظ
که ز انفاس علی فن بیانش دادند
بنده ای که شده تسلیم به تقدیر خدا
هرچه دادند به ابرار همانش دادند
باغ آن سینه که شد زنده به باریدن اشک
سبزی عشق به اوقات خزانش دادند
نوکری را که ملقب شده بر نام حسین
ظل رحمانیت عرش مکانش دادند
هرکه خودرا برساند حرم کرب و بلا
مستقیما ز خدا برگ امانش دادند
آن گلویی که دم روضه زینب دارد
اثری خاص به لحن سخنانش دادند
باسلامی همه عشاق بریزد برهم
آنکه بادست حسین لقمه نانش دادند
سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد
جام اشکی که سحر دلدار دستم میدهد
همرهان بار سفربستند و من جا مانده ام
گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهد
وای از نفسم که در راه خطا خوارم نمود
او بهانه از سر اجبار دستم میدهد
آنقدر توجیه شیطانی بچیند روی هم
تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد
معصیت کردن برایم عادی گشته چرا؟
این بلا را نفس با تکرار دستم میدهد
من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه
برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد
ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظه ای
- که سبویی لحظه دیدار دستم میدهد
زیر دین کس نباشم تا دم جان دادنم
جام کوثر حیدر کرار دستم میدهد
بوسه دارد دست آن ساقی که ازروز ازل
باده را بی منت و آزار دستم میدهد
در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم
جامی از کوثر صدو ده بار دستم میدهد
دانم آخر حق زباب القبله کرب وبلا
برگ تضمین امان از نار دستم میدهد
شعر میلاد صاحب الزمان (عج)
دمی که سیر وجودم الی السما می شد
تمام صفحهی شعرم پر از خدا می شد
گمان کنم خبر از یار می رسد امشب
که باب فیض الهی به سینه وا می شد
به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر
نگاه مرحمت دلبری دوا می شد
چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم
که بند بند وجودم زهم جدا می شد
کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش
دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد
به هر نسیم که در زلف یار می پیچد
به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد
در این زمانه که مردم همه غریبه شدند
در این سکوت کسی با من آشنا می شد
چه بیقرار دلم میل سامرا کرده
خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده
حریم کوچک سرداب ، عرش اعلا شد
نگار آمد و لبخندها شکوفا شد
سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد
به ریسمان محبت اسیر آقا شد
خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود
ز راه دور رسید و عروس زهرا شد
عروس خانه غریب و امام خانه غریب
چقدر شادی این خانواده زیبا شد
نشسته یک پدری کنار گهواره
ترنم لب او نغمه های لالا شد
شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت
در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد
همه ذخیره ی حق در میان گهواره است
عصا بدست نگهبان خانه موسی شد
صدا صدای رسول خداست می آید
طنین یارب او مثل پور لیلا شد
ستاره ی سحر خانواده سر زده است
خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است
دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟
خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟
نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر
تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟
بدست باد سحر بوی پیرهن آید
نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟
فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید
به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟
ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم
اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟
کسی که طعم وصالت چشیده می داند
نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟
بگفت سید بحرالعلوم کی دانید
بغل گرفتن قد نگار یعنی چه
دگر برای وصالت بهانه میگیرم
اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم
ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم
خوشم اگرچه غریبم ولی ترا دارم
تمام سوز دل من زناله های شماست
ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم
گدایی در این خانه آرزوی من است
زنام توست اگر زره ای بها دارم
الا امیر سحر ای مسافر زهرا
امید وصل ترا بین هر دعا دارم
بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن
که بر جبین عرق شرم از شما دارم
به کام خویش چشیدم غم جدایی را
امید رحمتی از یار آشنا دارم
بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر
که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم
به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست
اگر زبان مناجات با خدا دارم
قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین
هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم
چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی
چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی
رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو
کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو
قسم به خون روی دستمال اشک تو
برای روضه دلم را جسور کردی تو
شبانه روز شده اشک تو شبیه خون
ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو
همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا
ز کو چه های مدینه عبور کردی تو
در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین
دل شکسته مادر صبور کردی تو
لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد
زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو
پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش
لسان عمه ی خود را شکور کردی تو
میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی
چه گریه ها که کنار تنور کردی تو
تمام حاجتم این است با دلی پر درد
ترا به حق اسیری عمه ات برگرد