دلواپسی
نمیدونم چی شد یه دفعه دلم گرفت تا بین غزلهام چشمم به این غزل افتاد اگه شماهم دلتون شکست برای نوکرای بی دست و پایی مثل من دعا کنید
مُردم از دلواپسی بسکه پریشان خاطرم
سایه ات تا برسرم باشد خدارا شاکرم
دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا
توشبیه کعبه باش و من شبیه زائرم
در نماز شب دعا کردم نبینم داغ تو
توسلامت باشی اما من بمیرم حاضرم
تو به فکر حنجرت باش و غم من را مخور
دختر زهرایم و در حفظ معجر ماهرم
دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو
بوی خاک چادر مادر گرفته چادرم
ناز کم کن ای نگار نازنینم یاحسین
ترس من این است داغت را ببینم یا حسین
با اجازه شما از شعر در ایام محرم استفاده میکنم
خدا ایشالله به قلم شما برکت بده
موفق باشید