← یا امام حسن→

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ق.ظ

شعر روضه شام شهادت حضرت زهرا(س)

جهت دریافت نوا کلیک کنید

 

آن شب در آن بیت العزا غوغا به پا بود

تصویر یک زن روی دست مرتضی بود

 

آه مانند شیشه چند جای او ترک داشت

این ها همه درد سر شیر خدا بود

 

هی دست روی دست میزد راه می رفت

صدها گره در کار یک مشکل گشا بود

 

یک مرد تنها دو کنیز و این همه زخم

غسل و کفن پیش نگاه بچه ها بود

 

هر عضو را بینی که کاری تر شکسته

بی شک همانجا بوسه گاه مصطفی بود

 

یادش نرفته حیدر کرار روزی

می دید زهرایش به زیر دست و پا بود

 

مادر به هر درد سری آخر کفن شد

دلشوره ها بهر شهید کربلا بود

 

پیراهنش را از تنش بیرون کشیدند

یوسف اسیر گرگ های بی حیا بود

 

یک پیکر عریان و بی سر روی خاک

منزل به منزل راس او بر نیزه ها بود

 

جا دارد از این روضه نوکرها بمیرند

تشییع آقا بین تکه بوریا بود

 

اهل القری آقای مارا دفن کردند

آن آقایی که در بیبان ها رها بود

 

فرمود فرزندش نشد او را ببوسم

چون بند بند پیکرش از هم جدا بود



نوشته شده توسط ← نعمتی →
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
← یا امام حسن→

اینجا صاحب خانه امام حسن مجتبی (علیه السلام) است
......................................
روز محشربنویسیدبه پیشانی ما لک لبیک حسن ؛
ذکرسربند مسلمانی ایرانی ما لک لبیک حسن
......................................
ممنونم از عطای کریمانه حسن
این رو سیاه را سگ کویش حساب کرد

مهمان به سر خوان نعیمم
همسایه سیدالکریمم
ghasem.ni@gmail.com
قاسم نعمتی

شعر روضه شام شهادت حضرت زهرا(س)

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ق.ظ

جهت دریافت نوا کلیک کنید

 

آن شب در آن بیت العزا غوغا به پا بود

تصویر یک زن روی دست مرتضی بود

 

آه مانند شیشه چند جای او ترک داشت

این ها همه درد سر شیر خدا بود

 

هی دست روی دست میزد راه می رفت

صدها گره در کار یک مشکل گشا بود

 

یک مرد تنها دو کنیز و این همه زخم

غسل و کفن پیش نگاه بچه ها بود

 

هر عضو را بینی که کاری تر شکسته

بی شک همانجا بوسه گاه مصطفی بود

 

یادش نرفته حیدر کرار روزی

می دید زهرایش به زیر دست و پا بود

 

مادر به هر درد سری آخر کفن شد

دلشوره ها بهر شهید کربلا بود

 

پیراهنش را از تنش بیرون کشیدند

یوسف اسیر گرگ های بی حیا بود

 

یک پیکر عریان و بی سر روی خاک

منزل به منزل راس او بر نیزه ها بود

 

جا دارد از این روضه نوکرها بمیرند

تشییع آقا بین تکه بوریا بود

 

اهل القری آقای مارا دفن کردند

آن آقایی که در بیبان ها رها بود

 

فرمود فرزندش نشد او را ببوسم

چون بند بند پیکرش از هم جدا بود

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی