← یا امام حسن→

سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۳۵ ق.ظ

یا امام سجاد(ع)

سید الباکینم و در عشق غوغا می کنم

زنده در شهر مدینه یاد زهرا می کنم

من چهل سال است هر لحظه به یاد کربلا

از غم هر روضه ای گریه مجزّا می کنم

پای هر برگ صحیفه نه ، که روضه نامه ام

با سر انگشتی زخون دیده امضا می کنم

رازق و الطفل الصغیر و راحم الشیخ الکبیر

با مناجات سحر این روضه افشا می کنم

آب رنگ خون بگیرد تا که هنگام وضو

یادی از زخم لبانِ خشک بابا می کنم

می سپارم بر همه تا نشود ام البنین

صحبت از ضرب عمود و فرق سقا می کنم

تا ببینم بین باغی لاله پرپر می کنند

بی مهابا یاد جسم اربا رابا می کنم

باسئوالی پر کنایه وقت ذبح گوسفند

در دل ِ درد آشنا طرح معما می کنم

چون که بابای  مرا لب تشنه ذبحش کرده اند

بر سر این قصه با قصاب دعوا می کنم

گر ببینم دختری مویش گره افتاده است

خیلی آهسته گره از گیسویش وا می کنم

وای زان دم که بینم دختری خورده زمین

گریه ها بر غربت اولاد زهرا می کنم

غصه بی معجری چشمم زخم کرد

با عمو عباس خود زین غصه نجوا می کنم

تا که دیدم برآوردند در بازار شهر

یاد شام و ماجرای خواهرم را می کنم

سرخ موئی گفت دنبال کنیزم، بعد از آن

یاد آن مجلس دو چشم خویش دریا میکنم



نوشته شده توسط ← نعمتی →
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
← یا امام حسن→

اینجا صاحب خانه امام حسن مجتبی (علیه السلام) است
......................................
روز محشربنویسیدبه پیشانی ما لک لبیک حسن ؛
ذکرسربند مسلمانی ایرانی ما لک لبیک حسن
......................................
ممنونم از عطای کریمانه حسن
این رو سیاه را سگ کویش حساب کرد

مهمان به سر خوان نعیمم
همسایه سیدالکریمم
ghasem.ni@gmail.com
قاسم نعمتی

یا امام سجاد(ع)

سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۳۵ ق.ظ

سید الباکینم و در عشق غوغا می کنم

زنده در شهر مدینه یاد زهرا می کنم

من چهل سال است هر لحظه به یاد کربلا

از غم هر روضه ای گریه مجزّا می کنم

پای هر برگ صحیفه نه ، که روضه نامه ام

با سر انگشتی زخون دیده امضا می کنم

رازق و الطفل الصغیر و راحم الشیخ الکبیر

با مناجات سحر این روضه افشا می کنم

آب رنگ خون بگیرد تا که هنگام وضو

یادی از زخم لبانِ خشک بابا می کنم

می سپارم بر همه تا نشود ام البنین

صحبت از ضرب عمود و فرق سقا می کنم

تا ببینم بین باغی لاله پرپر می کنند

بی مهابا یاد جسم اربا رابا می کنم

باسئوالی پر کنایه وقت ذبح گوسفند

در دل ِ درد آشنا طرح معما می کنم

چون که بابای  مرا لب تشنه ذبحش کرده اند

بر سر این قصه با قصاب دعوا می کنم

گر ببینم دختری مویش گره افتاده است

خیلی آهسته گره از گیسویش وا می کنم

وای زان دم که بینم دختری خورده زمین

گریه ها بر غربت اولاد زهرا می کنم

غصه بی معجری چشمم زخم کرد

با عمو عباس خود زین غصه نجوا می کنم

تا که دیدم برآوردند در بازار شهر

یاد شام و ماجرای خواهرم را می کنم

سرخ موئی گفت دنبال کنیزم، بعد از آن

یاد آن مجلس دو چشم خویش دریا میکنم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۲۷
← نعمتی →

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی